• وبلاگ : امامت و انتظار
  • يادداشت : انتظار
  • نظرات : 1 خصوصي ، 20 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + روزنامه کیهان خرداد 86 
    شما اسلام رو با انقلاب قاطي كردين!
    از ساندرا كه تا حالا بيشتر گوش داده در مورد ايران و ايراني ها مي پرسم: «چيزي كه ما در مورد ايران و ايراني ها شنيده بوديم، حقيقت نداشت و زيبايي هاي ايران و مردم دوست داشتني ايران را نشان نمي داد. از تاريخ و فرهنگ ايران هم در آن خبري نبود، وقتي به ايران سفر كرديم، با سنت هاي زيباي ايراني آشنا شديم و ديديم كه همه چيز در اينجا فوق العاده است. مردم، فرهنگ، تاريخ، عرفاي ايران، بايزيد، خرقاني، روزبهان. در اينجا چيزهاي قشنگ زيادي هست. من خودم ايتاليايي هستم، ايتاليا هم زيباست. مردم مهمان نوازي دارد. وقتي به ايران آمدم، انگار، به خانه خودم سفر كردم، مردم شما زيبا هستند.
    وقتي نظر «شرن» را جويا مي شوم، خانم «ن» بدون آنكه بپرسد، مي گويد نظر او هم همين است. در حين صحبت خانم «ن» خيلي گذرا اشاره مي كند كه با آدم هاي مختلفي ديدار كرده اند، وقتي مي پرسم كجاها رفتيد؟ دانشگاه ها هم رفتيد؟ بحث را عوض مي كند و ما را فر مي زند!
    گفتي كي؟ امام مهدي ؟؟
    مي روم سراغ اعتقاداتشان، اين طور شروع مي كنم كه چند اسم مي گويم، اولين چيزي كه به ذهنشان مي رسد بگويند.
    مي گويم: مهدي موعود(عج)
    شرن بلافاصله مي گويد: امام مهدي؟ (خانم «ن» تأييد مي كند)
    خانم «ن» براي ترجمه موعود مي ماند. مي گويم: بگوييد وعده داده شده، كسي كه مي آيد.
    شرن بلافاصله بعد از ترجمه خانم «ن» مي گويد. صرفاً دست خداست و به مردم ارتباط ندارد(!) منظورم را كمي توضيح مي دهم: بچه شيعه هايي كه در ايران هستند، معتقد به غيبت او نيستند مي دانند كه حاضر و ناظر است و ما را مي بيند و خبر ما به او مي رسد...
    خانم «ن» دوباره وسط مي پرد و... من به شما بگويم؟ من نظر اينها را مي دانم. اينها اين طور فكر نمي كنند. معتقدند كسي كه حاضر و ناظر است و همه چيز را مي بيند، خداست. ما ديگر از خدا آن طرف تر نداريم، ما ديگر كاري نداريم، اگر خدا مي بيند، مي بيند ديگر! و ادامه مي دهد: مي دانيم كه قرار است بيايد. براي چه بيايد و چه موقع بيايد، به خدا مربوط است. مي آيد تا آرامش و صلح را بوجود بياورد و خوب همه اديان اين را دارند. ولي حواس ما به اين نيست، حواس ما در خداست(!)
    و با تأكيد مي گويد: «براي اينكه شما در ايرانيد اين طور فكر مي كنيد.»
    مي گويم: مذهب ما كمي به انقلاب ربط دارد...
    مي گويد: قاطي شده!
    - قاطي نشده، ما معتقديم كه ربط دارد و قاطي نشده... ما جور ديگري فكر مي كنيم و خب شما اينطور فكر نمي كنيد.
    به اندوخته ذهني ام در مورد ابن عربي مراجعه مي كنم و اينكه انسان كامل از نظريات برجسته اوست. اينكه عالم بدون انسان كامل نخواهدبود و او تجلي خداست و تعبير خود او از انسان كامل: كه عالم هيچ گاه بدون قطب نخواهدبود، به نوعي همان حجت خدا در آموزه هاي ديني ماست.
    ساندرا هيچ نظري در مورد امام مهدي، براي گفتن ندارد و خانم «ن» تأكيد مي كند: «ذهنيت ما همان چيزي است كه گفتم.»
    نام بعدي را مي پرسم ،حضرت زهرا(س)؟
    خانم «ن» مي گويد: فاطمه الزهرا.
    شرن مي خندد: چطور راجع به او فكرمي كنيد؟ براي اينكه شما احساس مي كنيد، به اين مظهر پاكي و معصوميت عشق مي ورزيد. چيزي نيست كه آدم بخواهد راجع به آنها فكر بكند، آدم فقط مي تواند با آنها، احساس رابطه كند.
    خانم «ميم» براي توضيح وسط ديالوگ او مي پرد: با كل اهل بيت(ع) رابطه احساسي دارند تا نظري، بيشتر قلبي است. يعني قلبشان باز شده(!) «متوجه مي شوم حتي با لفظ فكر كردن هم مشكل دارند، چه برسد با خودش.»